نوشته شده توسط :

آیا می­دانید بیشترین مصرف­کنندگان فرآورده­های خونی در کشور چه کسانی هستند؟ آری، بنا بر گفته رئیس سازمان انتقال خون، بیشترین مصرف­کنندگان فرآورده­های خونی در کشور، بیماران خاص، به ویژه تالاسمی­ها، هموفیلی­ها و دیالیزی­ها هستند که در مجموع، بیش از صد میلیارد تومان فرآورده های خونی به طور رایگان دریافت می­کنند. پس از آنها، بیماران شیمی­درمانی قرار می­گیرند که بیشترین نیاز را به پلاکت و گلبول قرمز دارند و دسته سوم کسانی هستند که تحت عمل جراحی قرار می گیرند.[52]

"

با وجودی که از اول انقلاب تاکنون، جمعیت بیش از دو برابر افزایش نیافته، ولی نسبت به 30 سال قبل، میزان اهدای خون، 17 برابر و اهدای فرآورده­های اولیه بیش از 30 برابر شده است. سالانه حدود 5/2 میلیون فرآورده­های خونی در اختیار مردم قرار می­گیرد.[53] خدا را شاکریم که میزان اهدای احسان­های بی­منّت مردم ما بسی بیشتر از میزان افزایش جمعیت ماست.

"

حجامت، در دین مبین اسلام توصیه شده است؛ اما ترویج حجامت برای افراد سالم، منافی فرهنگ اهدای خون است. بنابر گفته مدیر عامل سازمان انتقال خون ایران مطابق آخرین مقررات جهانی، افراد حجامت­شده مجاز به اهدای خون نیستند، مگر آنکه یک سال از آخرین حجامت آنان گذشته باشد.

علاوه بر این، فتواهای زیادی از مراجع عظام مبنی بر ارجحیت اهدای خون بر حجامت وجود دارد. حجامت، امر ممنوع­شده­ای نیست؛ اما جایگزینی اهدای خون به جای حجامت در افراد سالم موجب زندگی­بخشی به دیگر هم­نوعان است.

"

تنها مرجع کتب و نشریات مربوط به انتقال خون ـ فرآورده­های خون و پالایش پلاسما، کتابخانه علمی ـ تخصصی سازمان انتقال خون ایران است که در بدو تأسیس این سازمان در سال 1353 بنیان گذاری شده است. این کتابخانه، دارای بخش­های تخصصی و فوق­تخصصی است و کلیه کارشناسان و اعضای هیأت علمی به طور مداوم نیاز به استفاده از کتابخانه و سیستم اطلاع­رسانی آن دارند.[54] برخی نشریه­ها نیز در این زمینه به چاپ می­رسد که نشریة خون از مرکز تحقیقات سازمان انتقال خون از آن جمله است.

گفتار مجری

سیده زهرا برقعی

طبق گفته کارشناسان، هر فرد بالغ (بین 17 تا 65 سال) با وزن متوسط 50 کیلوگرم، حدود پنج و نیم تا شش لیتر خون دارد و با اهدای 250 سی­سی تا 450 سی­سی­ از خون خود، نه تنها سلامتی خود را به مخاطره نمی­اندازد، بلکه ضمن کمک به سلامتی خود، نجات­بخش زندگی دیگران هم خواهد شد.

اهدای خون، همچنین می­تواند به کشف بیماری­های نهفته در اهداکننده، کمک کند؛ زیرا روی نمونه خون اهداشده، انواع آزمایش­ها انجام خواهد گرفت و نتایج آن، به صورت کاملاً محرمانه، تنها به اهداکننده گفته خواهد شد.

هر فرد سالم می­تواند در هر سال، تا 4 بار با فاصله هشت هفته (یعنی دو ماه) خون اهدا کند.

"

اهدای خون، به عنوان یکی از شاخص­های مهم هم دلی، احساس مسئولیت و پیوند با هم نوع، در جامعه کنونی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

ترویج فرهنگ حیاتی اهدای خون، با توجه به افزایش روزافزون حوادث، سوانح و بیماری­های مختلف، در جامعه امروزی بسیار ضروری است و باید این امر، جزءِ ارکان اصلی هم دلی و انفاق در نظر گرفته شود.

اگرچه این امر، در سال­های اخیر، با آگاه­سازی مسئوولان، در مقایسه با سال­های پیش، رشد بسیاری داشته؛ ولی نیاز حیاتی جامعه اکنون به خون هم افزایش یافته و اقدام خداپسندانه اهدای خون نیز باید طبق نیاز جامعه، گام به گام، بیشتر و بیشتر شود.

"

اهدای خون، به عنوان بزرگ­ترین هدیه و مایه حیات­بخش، درواقع به معنای سهیم­شدن در زندگی فردی و اجتماعی است و به نوعی نیز می­تواند شکرگزاری به درگاه خداوند باشد. نسبت به اینکه سلامتی، گوهری است که تا از دست نرود، قدرش شناخته نخواهد شد، فرد اهداکننده، می­تواند همواره لطف و رحمت خدا را برای خودش که از سلامتی برخوردار است، متذکر شود؛ زیرا اکنون براساس آمار، بیماران بسیاری هستند که نیاز فوری به خون دارند و اگر خون جدید به آنها نرسد، قطعاً می­میرند.

"

اکنون 2/2 درصد جمعیت کشور، اهداکننده خون است. هرچند که وجود دو درصد در جامعه، از نظر سازمان بهداشت جهانی،پذیرفتنی است؛ ولی برای جامعه­ای که فرهنگ اسلامی آن، بر کمک به هم نوع، سفارش و تأکید کرده، چندان رضایت­بخش نیست. سازمان انتقال خون، با بیش از 90 پایگاه که به هشت منطقه اصلی تقسیم شده، خون موردنیاز 70 میلیون نفر جمعیت کشور را تأمین می­کند. این سازمان را با اهدای خون خودمان، در ایفای نقش یاری­رسانی به بیماران، کمک کنیم.

شرح وظایف و عملکرد سازمان انتقال خون

1. انتخاب صحیح اهداکننده

2. آزمایش های لازم جهت تهیه خون سالم

آزمایش های مختلفی روی نمونه خون، انجام می­شود. برای مثال، چند مورد از انواع آن را ذکر می­کنیم:

تعیین گروه خونی و RH

آزمایش شناسایی بیماری­های خطرناکی نظیر هپاتیت، ایدز و بیماری­هایی که از راه تماس جنسی منتقل می­شود، مثل سفلیس.

3. از دیگر وظایف سازمان، تهیه خون و فرآورده­های خونی است؛ آن هم در شرایط کاملاً استاندارد.

4. نگهداری و حمل خون و مشتقات آن جهت رفع نیاز بیماران، از اهم وظایف این سازمان به حساب می­آید.

5. جداسازی سرم و پلاسمای خون، جهت درمان برخی از بیماری­ها.

6. آزمایش های مختلف، قبل از پیوند اعضا، برای جلوگیری از عدم پذیرش عضو جدید پیوندی در شخص بیمار.

زلال قلم/روز میلاد من

سیده زهرا برقعی

تنها سرمایه من، همین­قدر است؛ یعنی اندازه­ مشت من. سرمایه­ کوچک من، دقیقه­ای هشتاد ـ نود بار می­زند و تا دورترین و ریزترین رگ­های تن مرا، آبیاری می­کند. سرمایه­ من، قلب من است و قلب من، خانه­ اصلیِ خون من؛ خونی که سرخ است و گرم، در تنم می­چرخد و نبض مرا بالا و پایین می­برد. وقتی خجالت می­کشم یا عصبانی می­شوم، در صورتم می­دود و وقتی می­ترسم، از قلبم، پایین می­ریزد. تنها سرمایه من، همین قطرات سرخ است؛ ولی همین تنها سرمایه­ام را اگر لازم داشته باشی، دو دستی تقدیمت می­کنم. خون که قابلی نیست؛ سرمایه من، آن­قدری هست که کفاف تو را هم بدهد. جان تو مهم است. وقتی بحثِ جان تو به میان می­آید، خون من، اولین داوطلب است.

آن روز که خون من در رگ­های تو جریان یابد، همان روز، روز میلاد من است.

هنوز همانیم

فاطمه پهلوان علی­آقا

هنوز خیلی نگذشته است و ما از نسل همان مردان و زنانیم؛ مردانی از جان و خونشان گذشتند تا از اعتبار و آبروی این ملت پاسداری کنند و زنانی که هر ماه و هر سال و شاید چند هفته یک بار، خونشان را اهدا می­کردند تا قامت مردانشان را برافراشته نگه دارند، تا زخم­های مجروحانشان را التیام بخشند.

"

امروز دیگر صحبت ترکش و توپ و باروت و زخم­های جنگ نیست. امروز دیگر صحبت فراق و غربت و دردهای هجران نیست. اما صحبت زخم و درد و اشک و آه، هنوز هم هست؛ به گونه ای دیگر، درد هست، زخم هست؛ آن هم برای بخشی از هم وطنان ما. امروز بیماران خاص چشم­انتظار شکوفایی گل­های احسان تواند. به دستان تو خیره مانده­اند که روزگار، بی­وقفه، زخم­ها و دردهای عمیقی را بر جانشان می­ریزد. امروز کودکان مظلومی، به جویبار سرخ رگ­های تو امید بسته­اند.

امروز شاید مثل همان دیروزهاست و من و تو از نسل همان زنان و مردان راست­قامتیم که اگر روزگار عضوی از آنان را به درد می آورد، قرار از دیگر اعضا رخت برمی بست. خیلی دور نیست. امروز شاید به نوعی مثل همان دیروزهاست.

شعر

بلند شو!

فاطمه پهلوان علی­آقا

چرا دوباره نَشکنیم

چرا دوباره نشکُفیم

چرا به رنگ­های سبز و سرخ

به چشم مهر ننگریم

به سرخی تمام واژه­های سبزمان

به سبزی تمام قطره­های سُرخمان

قسم که قطره­های سرخ جویبار عمر ما

تمام بودن کسی است

کسی که پُشت پنجره

به بیکران دست­های ما

امید بسته است

کسی که در عبور لحظه­های سرد

به زیر تازیانه­های صبر روزگار

شکسته است

همین دو قطره کوچکی که ما

زِ یاد خویش برده­ایم

توان زنده بودن همان نگاه­های خسته است

«بلند شو!»

چرا تمام حرف­های خوب

درون پیله غرور

گیر کرده­اند؟

و قطره­های سرخ زندگی

برای رفع تشنگی سبزه­ها

چه دیر کرده­اند؟

و تو اگر زمین نشسته­ای، بلند شو!

که آسمان روزگار و ابرهای خشک آن

جوانه امید لحظه­های سبز را

اسیر کرده­اند

کوتاه و گویا

اهدای امید

سیده زهرا برقعی

شاخه­های سبز امید و نشاطت را با خون سرخم، آبیاری خواهم کرد.

اهدای خون؛ یعنی اهدای یک دنیا امید و شکوفایی.

اهدای خون؛ یعنی باغچه وجود دیگران را با خونت آبیاری کردن.

آیا می­دانید که مردها 4 بار در سال و زن­ها 3 بار در سال می­توانند در عین سلامت، خون بدهند؟

اهدای خون، یک تیر و دو نشان؛ هم جان دیگران را نجات می­دهی و هم با دادن خون، سلامت خودت را تضمین می­کنی.

خون من دوباره ساخته می­شود؛ اما جان تو... . اهدای خون، اهدای یک عمر زندگی.

آیا می­دانید، زنان باردار، دست­کم شش هفته پس از زایمان، می­توانند خون اهدا کنند؟

آیا از مزایای اهدای خون خبر دارید؟

اهدای خون افزون بر اجر دنیوی و اخروی، موجب نجات جان انسان­ها شده و از سویی بیماری­های نهفته و احتمالی را در شما شناسایی می­کند.

با دادن خون و کاهش غلظت خون، خطر ابتلا به بیماری­های قلبی و عروقی و سکته­های قلبی و مغزی کاهش می یابد و اضطراب و نگرانی را از شما می­گیرد.

اهدای خون، موجب ایجاد تعهد فردی می­شود و اینکه ما در مقابل جان دیگران، مسئول هستیم.

با اهدای خون، مراکز خون­ساز بدنتان را فعال و تقویت کنید!

آیا می­دانید که خون، پس از مدتی حاوی سموم زائد بدن شده و دچار غلظت می­شود. با اهدای خون، می­توان غلظت خون را متعادل کرد.

آورده­اند که ...

o منفی

فاطمه پهلوان علی­آقا

داشتم به پارک می­رفتم که حمید را توی راه دیدم، خیلی خوشحال شدم که مجبور نیستم ساعت­های خوبم را تنها سپری کنم. حمید، یکی از بهترین دوستان من بود، بعد از سلام و احوالپرسی، ازش خواستم تا با من همراه بشه؛ اما حمید گفت «نه! من کار مهم­تری دارم» دستام ­رو گذاشتم زیر چونه و گفتم: «چی آقا حمید؟ چه کاری مهم­تر از دوستان؟

حمید گفت: «می­خوام به چند نفری کمک کنم.» با تعجب گفتم: «چی؟ دوباره بگو!» حمید گفت: «از اول هفته برنامه­ریزی کرده بودم که امروز برم خون اهدا کنم.» من هم که اصلاً انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتم، زدم زیر خنده و گفتم: «نه بابا! حالا فکر کردم می­خوای یه زندانی آزاد کنی، به کسی پول قرض بدی، وامی برای کسی جور کنی؛ همچین می­گه کمک کنم که انگار حالا همه چشم­انتظار آقا حمید ما هستن!» بعد هم دوباره به خندیدن ادامه دادم. حمید محکم مُچ دستم را گرفت و گفت: «خنده نداره. حالا ببینیم تو چند بار خون دادی؟ اصلاً خون دادی؟» من هم با شوخی گفتم: «نه داداش! من خون و جونم را برا خودم لازم دارم؛ تازه وقتی فکرش را می­کنم که یه سوزن و چند تا لوله باریک و پیچ در پیچ می­خوان خون من را بمکند و توی یه کیسه انبار کنن، وُی وحشت می­کنم.» حمید گفت: «از شوخی گذشته، گروه خونیت چیه؟» من گفتم: «o منفی» حمید گفت: «بابا خیلی­ها به گروه خونی تو احتیاج دارن، مال تو خیلی کمیابه؛ بیا بریم!» من هم گفتم: «محاله!» حمید هم گفت: «حالا که با من نمی­آی، خودت تنها پارک برو.» حمید از من جدا شد و رفت. من هم به راهم ادامه دادم. یک لحظه پیش خودم گفتم چرا من خون نمی­دم؟ اما دوباره بی­خیالش شدم و به راهم ادامه دادم. روی صندلی پارک نشسته بودم و از سبزه­ها و گل­ها و فواره­های کوچک آب لذت می­بردم که تلفن همراهم زنگ زد، گوشی را برداشتم و جواب دادم، مامانم بود، گفتم: «سلام مامان­جون» اما مامان فقط گریه می­کرد. این­قدر هق هق می­کرد که نمی­تونست راحت و درست صحبت کنه. با ترس و اضطراب پرسیدم: «چی شده مامان؟» مامان گفت: «فقط زودتر بیا خونه عمو»، دوباره گفتم: «مامان من تا برسم اونجا دق کردم، خواهش می­کنم بگو چی شده؟» مامان گفت: «پسرعموت تصادف کرده.» من بریده بریده پرسیدم: «خوب الان حالش چطوره؟» با صدای لرزان و هق هق بلندی گفت: «هیچی، چی بگم، به رحمت خدا...» و بعد گریه صداش را قطع کرد و تلفن هم قطع شد. گیج شده بودم، نمی­دونستم چه کار باید بکنم. تلفن همراه را برداشتم به داداشم زنگ زدم، تا آرش گوشی را برداشت، پرسیدم: «آرش خوبی؟» آرش با صدای ضعیف و افسرده­ای گفت: «مگه خبر نداری؟» ـ «چرا، مادر یه چیزایی گفت، اما آرش تو بگو ببینم چی شده، چه­طوری؟» آرش گفت: «آره تصادف کرده، متأسفانه بعد از تصادف خون­­ریزی شدیدی هم داشته، اما گروه خونش کمیاب بوده، تا خون بیارن و بِهِش برسونن متأسفانه تموم کرده». من که انگار یک سطل بزرگ آب سرد ریخته باشن روم، پیشونیم پر از دونه­های عرق سرد شده بود مثل همون دونه­های کوچیک فواره آب. «اُمید، اُمید، اُمید!» دیگه توان جواب دادن نداشتم. گفتم: «بله» آرش گفت: «زودتر بیا خونه عمو، زشته اینجا نباشی.» من گفتم: «آرش گروه خونش چی بوده؟» آرش گفت: «حالا چه فرقی می­کنه، تو زودتر پاشو بیا» دوباره اصرار کردم: «خواهش می­کنم بگو» آرش گفت:« O منفی».


 

شکرستان

ماجرای سه شپش

گردآوری: فاطمه پهلوان علی­آقا

سه تا شپش بودند در ولایت جابلقا که با فلاکت و بدبختی زندگی می­کردند. یک روز یک جلسه مشورتی گذاشتند که با هم مشورت کنند، ببینند چطور می­توانند از این وضعیت خلاص شوند.

شپش اول گفت: «همه بدبختی ما از این است که حوزه فعالیت­هامان مشخص نیست. باید از هم جدا شویم! هر کداممان برویم سروقت یک گروه خاصی.» دو شپش دیگر هم گفتند: «درستش همین است.» بعد تصمیم گرفتند هر کدام حوزه کارشان را مشخص کنند. شپش اول گفت: «من می­روم سروقت ملک­التجار، چون نسل اندر نسل خاندان ما با بزرگان نشست و برخاست داشته­اند.» شپش دوم گفت: «من هم می­روم به خانه مش حسن بیل­زن. اصولاً خون آدم ثروتمند به مزاج من سازگار نیست.» شپش سوم گفت: «من هم می­روم به ولایت غربت پیش فک ­و فامیل­های خودم.» باری، سه شپش، جوانمردانه بر سر و روی هم بوسه زدند و خداحافظی کردند و از هم جدا شدند. شپش اول مستقیماً رفت به خانه ملک­التجار. شب بود و ملک­التجار در پشه­بند خوابیده بود. شپش بینوا تا صبح منتظر نشست تا ملک­التجار از خواب بیدار شد و از پشه­بند آمد بیرون. وقتی چشم ملک­التجار به شپش افتاد، گفت: «اگر با من کاری داری حالا فرصت نیست، ظهر بیا دم حجره.» شپش بیچاره تا ظهر گرسنگی کشید و بعد رفت به حجره. ملک­التجار به شپش گفت: «چه می­خواهی پدر جان!» شپش که نسل اندر نسل با بزرگان نشست و برخاست کرده بود، گفت: «تصدقت گردم. بنده به یک مرض صعب العلاجی دچار شده­ام. حکیم گفته دوای درد من دو قورت و نیم از خون حضرت­عالی است. لذا جهت خون­خوری استعلاجی خدمت رسیدم». ملک­التجار سری از روی تأثر و تأسف تکان داد و گفت: «آخیش، حیوونکی، پس تو هم با من هم دردی. اتفاقاً من هم کم­خونی دارم و به همین خاطر مجبورم با این حال مریض بنشینم دم در حجره و با هزار بدبختی خون مردم را توی شیشه کنم، لذا متأسفم. خدا روزی­ات را جای دیگر حواله کند». شپش زبان­بسته با دل پرغصه از حجره آمد بیرون و از ناراحتی رفت سر چهارسوق، خودش را انداخت توی جوی آب. شپش دوم رفت سروقت حسن بیل­زن. مش حسن نگاهی از سر اوقات­تلخی به او کرد. شپش با شرمندگی گفت: «مشدی، روم سیاه، آمده­ام برای صرف ناهار». مش حسن دستش را دراز کرد طرف شپش و گفت: «بفرما». شپش رفت روی دست مش حسن و رگ را پیدا کرد و بنا کرد به مکیدن. قدری تقلا کرد و وقتی دید از خون خبری نیست با عصبانیت از دست مش­حسن پرید پایین و گفت: «مرد حسابی، تو که خون نداری چرا بی­خود بفرما می­زنی؟» بعد هم از غصه رفت مرکز بازپروری و در حال حاضر مشغول ترک است. شپش سوم رفت به ولایت غربت پیش فک و فامیل­هایش. اهل فامیل از او استقبال کردند و گفتند: «جایی آمده­ای که وفور رزق و روزی است. در وسط شهر یک پایگاه انتقال خون است. صبح به صبح با هم می­رویم آنجا، خون کسانی را که آمده­اند برای اهدا، با خیال راحت نوش­جان می­کنیم». شپش سوم که عاقبت به­خیر شده بود هر روز با فک­و فامیل­هایش می­رفت به پایگاه انتقال خون. آخرین خبر: با کمال تأسف و تأثر، درگذشت زنده­یاد روان­شاد، مرحوم شپش سوم را به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان می­رساند. آخرین بیت شعری از آن زنده­یاد که در واپسین لحظات سروده (معلوم می­شود آن خدابیامرز طبع شعری هم داشته ـ توضیح نگارنده) جهت درج و ثبت در تاریخ چاپ می­شود.

بیهوده گشتیم در جهان و به نوبت

«ایدز» گرفتیم در ولایت غربت

ما از این داستان نتیجه می­گیریم که آدم اگر عاقل باشد، نمی­نشیند درباره شپش­ها افسانه بنویسد. قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید.[55]


 

نکته­ ها

پس از اهدای خون، چند نکته را باید مدنظر داشته باشید:

1. تا دو ساعت بعد از اهدای خون، سیگار نکشید.

2. از فشار به دست یا بلند کردن اشیای سنگین، خودداری کنید.

3. تا چند ساعت، چسب­زخم را برندارید.

4. از کار در بلندی و کار سخت و ورزش سنگین پرهیز کنید.

5. در چند ساعت اول بعد از اهدای خون، مایعات شیرین بیشتری میل نمایید.

با اهدای خون، به چه کسانی یاری می­رسانید؟

1. کودکان و افراد مبتلا به تالاسمی ماژور

2. افراد مبتلا به هموفیلی

3. بیماران مبتلا به کم­خونی و سرطان و ...

4. مصدومین حوادث

5. نیازمندان به خون در حین اعمال جراحی

6. نوزادان مبتلا به زردی

7. زنان بارداری که دچار خونریزی شدید می­شوند

8. سوختگی­های شدید

9. بیماران دیالیزی

پی نوشت:

[53] . سایت کتابداری و اطلاع­رسانی پزشکی، چهارشنبه، 18/2/1387.

[54] . همان.

[55] . ابوالفضل زرویی نصرآبادی؛ از www-nasrabadi.com

 

 

بازگشت به خانه

:: موضوعات مرتبط: مناسبت ها , ,
:: برچسب‌ها: اهدا خون , سازمان انتقال خون , شپش , روز جهانی اهدا خون , بیمار , حجامت ,
:: بازدید از این مطلب : 317
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 خرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: